نیایش عزیز ماماننیایش عزیز مامان، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
نازنین عزیزمنازنین عزیزم، تا این لحظه: 18 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

نازنین و نیایش

نازنینم 11 مهر 84 من رو به افتخار مادری منصوب کرد و برای دومین بار نیایشم 31 تیر 90

عذاب وجدان مادرانه

سلام گل خوشبوی مامان عزیزکم روزها دارن به سرعت طی می شن و من باورم نمی شه که اینقدر زود  به سه سالگیت نزدیک می شیم . گل دخترم دو سال و ده ماه و 19 روز از زندگیت می گذره و این مدت با اینکه روزهای خیلی سختی رو داشتیم اما گذشت و دیگه خانمی شدی برا خودت . اما هنوزم نق نق ها و بی خوابی ها و بی موقع خواب و بیدارشدنهات به جای خودش مونده . بعضی وقتها اونقدر نق می زنی که منو عصبانی می کنی . به زور بعضی روزها بعد از ظهر می خوابونمت و شبش تا دیر وقت بیداری و این برای من که می خوام صبح زود برم سرکار خیلی سخته و بعضی وقتها عصبیم می کنه . می دونم که تو مقصر نیستی و من باید پیشت باشم و باهات بازی کنم اما خوب شرایط این جوری پیش اومده . خیلی وقتها خو...
19 خرداد 1393

قدم نو رسیده

سلام گل دختر مامانی امروز من عمه شدم و تو دختر عمه .آخ که چقدر شیرینه عمه شدن . بله عزیزم امروز نرگس دایی علی به دنیا اومد و همه رو از انتظار درآورد . الهی من قربونش بعد از ظهر رفتیم بیمارستان و از پشت شیشه دیدمش . اونقدر مهرش به دلم نشسته که همین حالا حسابی دلم براش تنگ شده . دایی علی و زن دایی خیلی منتظر این دختر بودن . هر چند که یه ماه زودتر به دنیا اومده و حسابی کوچولوه . اما خیلی خوشگله . الهی خدا به همه بی بچه ها بچه بده و این روز رو ببینن . فردا که اومد خونه عکسش رو می گیرم و می ذارم .
9 خرداد 1393

دختر در دری من

سلام نفسم صبحها که من می رم سرکار از همون اول صبح که بیدار می شی شروع می کنی به گفتن این که بریم بیرون با فاتنه بازی کنم . منظورت همون فاطمه دختر همسایه که مغازه کنار خونمون هست و دخترش هم با خودش میاره البته 2 سال از تو بزرگتره ولی خوب با هم کنار میاین . از همون اول صبح می ری بیرون و بیچاره مامان بزرگ باید بیاد بیرون بشینه ومواظبت باشه . امروز جمعه است و از صبح که بیدار شدی شروع کردی که من می خوام برم با فاظنه بازی کنم هرچی میگم امروز فاطمه نیست قبول نکردی که نکردی تا اینکه رفتی و دیدی که نیست . برای همین با بابایی که داشت می رفت ده رفتی و خیلی هم خوشحال بودی . اما می گفتی مامانی تو هم بیا و وقتی گفتم که کمرم درد می کنه گفتی بیا کمرت ...
2 خرداد 1393
1